دراز می کـشم؛
خیـره می شـوم به سـقف..
اشکـهایم می چکـند..
سُـر می خورند و می روند
همان جایی که همـیشه
می بوسیـدی...
برچسبها:
دراز می کـشم؛
خیـره می شـوم به سـقف..
اشکـهایم می چکـند..
سُـر می خورند و می روند
همان جایی که همـیشه
می بوسیـدی...
من مثل هم سن و سالهای خودم نیستم
که هرروز آرزویی دارند برای آینـده..
من، تنـها یک آرزو دارم و آن این است که
شبـی بخوابم؛
و دیگر بیـدار نشوم...
تا نشنـوم
تا نبیـنم
تا نشکنـم...
ببین غمگین.
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...