تیک تیک ساعت ، دراین روزهای بلند بهــــاری
به رخ میکشد تنهایی و سوختن زمان را
و من هنوز امیدوار و منتظر
که شاید پاشنه خوشبختی روزی سمت من بچرخد
امـــا ...
طاقت میخواهد طاقت ، میفهمی ؟؟
برچسبها:
تیک تیک ساعت ، دراین روزهای بلند بهــــاری
به رخ میکشد تنهایی و سوختن زمان را
و من هنوز امیدوار و منتظر
که شاید پاشنه خوشبختی روزی سمت من بچرخد
امـــا ...
طاقت میخواهد طاقت ، میفهمی ؟؟
کوچه صدایش می لرزد
هر بار که مرا می بیند …
سرش را پایین می اندازد و می گوید:
خبــــری نیستـــــ …
مزرعه که درو شد کلاغ هم رفت
بیچاره مترسک احساسش را به کسی سپرده بود
که برای نیازش “تنهاییش” را پر کرده بود . . .
قامتم خم شده
دلــ ــــم گرفته …
حس عجیب تنهایی پاهایم را میلرزاند
خودت میدانی …
من به این نبودنت عادت ندارم
نـــــذرکــــردم سفـــره ای پهـــن کنــم…
از حـــرف های ناگفتــه دلـــم…
اگــر بـــرگــردی….